تپش پنجره ها

ساخت وبلاگ
اوایل بهار بود و عطش ماجرا جویی مرا به بیرون کشید, ولی نه هر بیرونی, تشنه زیبایی بودم که بهار به من هدیه کرد, آن بیرون سبز....شکوفه ها شعر زیبایی میخواندند و نوازش دستان خورشید, شعر آن ها را زیبا تر نمود. کمی قدم زدم که ناگهان سکوتی را حس کردم. یخ زمستان همچو بچه ای که به دامن مادرش چنگ می زد, گل را گرفته بود. ابر نیز مانند روسری زیبایی خورشید را پنهان کرده بود, آن گل یخ زده همراهی نداشت, ناگهان خورشید روسری خود را باز و گل را نوازش کرد. یخ ها نور خورشید را, همچو آتشفشانی که فوران کرده است, پخش کرد.آن گل آغوش خود را باز کرد و چشمان من را نوازش کرد, نور شعر آن در تاریکی صداها غوغا بپا کرد, آن گل بی همراه, در تنهایی می درخشید و من با خود فکر کردم که چگونه چنین نمایش زیبایی تماشاگر ندارد؟آهنگ زیبایی شعرش سکوت سرد را شکست.سید سهیل حسینــــی بیدار | آذر 1398کلاس دوازدهم | مدرسه توحید پسران تپش پنجره ها...ادامه مطلب
ما را در سایت تپش پنجره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tapeshepanjereha بازدید : 48 تاريخ : شنبه 10 دی 1401 ساعت: 14:14

شب یلدا همیشه جاودانی است-- زمستان را بهارزندگانی است-- شب یلدا شب فر و کیان است --نشان ازسنت ایرانیان است

تپش پنجره ها...
ما را در سایت تپش پنجره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tapeshepanjereha بازدید : 52 تاريخ : شنبه 10 دی 1401 ساعت: 14:14

به نام حقاول خیار را لمس کردم،هیچ چیزی جز سفتی حس نکردم!بعد بوییدم،بوی نوزادی برادر کوچکم را می داد!سپس ان را چشیدم،می دانستم مزه خیار است اما برای من مزه شگفتی می داد؛کمی مکث کردم،با خودم گفتم:(شگفتی دقیقا چه مزه ای است؟ اصلا چرا کلمه شگفتی به ذهنم رسید؟).هر چه فکر کردم به جواب نمی رسیدم. با خودم گفتم(کافی است)؛بعد از چند ثانیه ای فهمیدم که نه بوییدن نه چشیدن و نه لمس کردن برای من خاطره ای به یاد نمی اورد!.همش یه مشت سوال الکی و احمقانه!،رفتم سراغ خوردن،تا ان را خوردم به یاد دایی پدرم افتادم. او یک باغچه در حیاط خانه خود داشت و به جز خیار سبز میوه ی دیگری نمی کاشت! او هم مثل من به خیار علاقه خاصی داشت. دایی پدرم به من و برادرم یک چیز گفته بود :او گفت(که اگر خیار را نگاه کنی چیزی به جز زیبایی نمی بینی،اگر ان را بو کنی بوی عطر می دهد، اگر ان را بچشی یاد غذا های مادرت می افتی و اگر ان را بخوری به یاد خاطره خوبی میفتی.هر وقت خیاری از باغچه دایی پدرم می خورم یاد همه ی چیز هایی که گفت می افتم. پس قدر کسانی را بدانید که در افتاب گرم تابستان کار می کنند تا کشور به سطح بالایی در جهان برسد اما کسانی هستند که نه تنها خیار شیمیایی بلکه دیگر میوه های شیمیایی را به صورت قاچاق وارد کشور می کنند و به فکر حال مردم و ملت نیستند.مهدی یار نی دانی |‌ بهمن ۹۸کلاس دوازدهم | توحید پسران تپش پنجره ها...ادامه مطلب
ما را در سایت تپش پنجره ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tapeshepanjereha بازدید : 54 تاريخ : شنبه 10 دی 1401 ساعت: 14:14